حائل شدن بین آب و امام حسین علیه السلام

محرم

ابن زیاد در تعقیب نامه قبلى نامه دیگرى براى ابن سعد فرستاد كه بین حسین و یارانش و بین آب حائل شو و ‏مگذار قطره آبى بنوشند! 1

عـمـر بن سعد بلافاصله عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شریعه فرات گماشت تـا امـام و یارانش را از ‏استـفـاده آب و بردن آن به خیام حسینى جلوگیرى نمایند و چون تـشنگـى بر امـام و یاران فـشار آورد امـام به ‏قـمـر بنى هاشم جناب ابى الفـضل العـباس فرمود: برو قدرى آب بیاور، حضرت عباس با سى نفر سوار و بیست ‏نفـر پـیاده درحالیكه نافع بن هلال پرچم را بدوش گرفته و پیشاپیش حركت مى نمود به شریعـه فـرات نزدیك ‏شدند عمرو بن حجاج به نافع گفت : كیستى ؟ پاسخ داد: نافـعـم ، پـرسید براى چـه آمـدى ؟ گـفـت براى ‏آشامـیدن آبى كه شمـا بین ما و آن حائل شدید، عمرو گفت : بخور گوارایت باد، نافع گفت : به خدا نمى آشامم ‏در حالیكه حسین و یارانش تـشنه اند اطرافـیان عمرو گفتند: ما را اینجا نگهبان قرار داده اند كه نگذاریم آب را ‏ببرند نافع اعتنائى به گفتار آنان ننمود و به پیادگان گفت : مشكها را پـر كنید عمرو بن حجاج و سپاهیانش آمدند ‏كه نگذارند، جناب عباس و نافع به آنها حمله نموده و متفرقشان ساختند وقتى پیادگان ظرفها را پر از آب نمودند ‏عمرو و سپاهیانش راه را بر آنان بستند جناب عباس و همراهان با آنان به نبرد برخاستند و آنها را به جاى خود ‏بازگـرداندند و آبرا به خـیام رساندند و این جریان سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام اتفاق افتاد. 2

پستى تا كجا و چه قدر

مـردم كوفـه سالها تحت حكومت عدالت گستر على علیه السلام قرار داشتند و رفتار با مـعـاویه را در صفین پس ‏از سلطه بر فرات و ممانعت سخت و شدید معاویه هنگامیكه آب در اخـتـیار آنان بود دیده اند و روش بزرگوارانه ‏حسین علیه السلام را با حر و سپاهیانش آنهم در بیابانى دور از آب كه اگر حسین آنان را سیراب نمى كرد ‏شاید اكثر آنها از تـشنگى هلاك مى شدند و یا اقلا براى به دست آوردن آب مجبور مى شدند حسین را براى ‏مـدت زمـانى به حال خـود رها كنند و در پى رفع تشنگى بر آیند، مشاهده كرده بودند گـویا در كربلا با مشاهده ‏قدرت و كثرت جمعیت مسخ گشته كه نه تنها از جلوگیرى آب شرمنده نشدند بلكه به آن افتخار هم مى نمود كه ‏داستانهاى زیر گواه بر آن است :

‏1 ـ مهاجرین اوس تمیمى با صداى بلند فریاد مى كشید: حسین آب را مى بینى چگونه موج مى زند به خدا ‏قسم نمى گذارم مزه آب را بچشى تا بمیرى !!

امام علیه السلام فرمود:

‏« امیدوارم خدا مرا سیراب گرداند و شما را از آشامیدن منع نماید. » 

‏2 ـ عـمرو بن حجاج كه خود از كسانى بود كه كه با حسین علیه السلام مكاتبه نموده و او را دعـوت به آمـدن به ‏كوفه كرده و اكنون مسئول شریعه فرات است نزدیك لشكرگاه امـام آمـد و فـریاد كشید: حسین ! فرات را مى ‏بینى سگها در آن غوطه مى خورند و الاغها و خـوكها از آن مـى آشامـند لیكن شما یك قطره از آن نخواهى ‏آشامید تا آنكه حمیم جهنم را بیاشامى !!

‏3 ـ عـبدالله بن حصین ازدى بسوى خیمه گاه امام مى دوید و فریاد مى كشید: حسین ! آب را مـى بینى كه ‏مانند آسمان كبود موج مى زند به خدا قسم یك قطره از آن نخواهى چشید تا آنكه از تشنگى بمیرى !!

امـام عـلیه السلام كه این زخم زبان را كه از شمشیر برنده تر و از آتش ‍سوزاننده تر بود شنید دستها را به ‏نفرین به طرف آسمان بلند كرد و گفت اللهم اقتله عطشا و لا تغفرله ابدا.

‏(( خدایا او را با تشنگى بكش و هرگز او را نیامرز. )) 

حمید بن مسلم گوید: پـس از واقـعـه كربلا عـبدالله مریض شد به عبادتش رفتم به خدائى كه جز او خدائى نیست او را دیدم كه آنقدر ‏آب مى خورد كه شكمش ورم مى كرد، سپس قى مى نمود و صداى العطش العطش بلند مى كرد باز آب مى ‏خورد تا ورم مى كرد همچنین بود تا مرد.3

اینها براى خود شیرینى نزد عبیدالله بن زیاد با بى شرمى این كلمات زشت و ركیك را بر زبان مى آوردند كه گویا ‏حسین نه فرزند پیامبر آنها است و نه مسلمان .

اینها درحالیكه مى دیدند اطفال حسین از تشنگى مشرف به مرگند و آب را در برابر خود مـشاهده مى كنند، ‏انگیزه اى براى آنها در این عمل ناجوانمردانه جز پستى و وحشیگرى نمى تـوان تـصور نمـود البتـه در برابر اینها ‏افرادى هم در میان سپاهیان بودند كه این عمل وحشیانه و غیر انسانى را تقبیح نموده و بر عمر سعد ایراد ‏گرفتند لیكن به او اثر نكرد.‏

چـون آب در خـیمـه گـاه ابى عـبدالله علیه السلام نایاب شد صداى زنان و كودكان از تـشنگـى بلند گشت ، ‏حسین علیه السلام كلنگى برگرفت و پشت خیمه هاى زنان آمد و نوزده قدم به طرف قبله بر شمرد سپس ‏شروع كرد به كندن زمین، هنوز چیزى نكنده بود كه ناگـهان چـشمـه آب گـوارائى نمـودار شد حسین عـلیه ‏السلام و تـمـام یاران و اهل بیت آب نوشیدند و ظرفها را پر كردند آنگاه آب فروكش كرد و اثرى از آن باقى نماند

انتقاد یزید بن حصین از عمر بن سعد

محرم

هنگامى كه تشنگى بر حسین و اهل بیت و یارانش فشار آورد یزید بن حصین همدانى به امام عـرض كرد: اجازه ‏مـى دهى با عمر سعد در مورد آب سخن بگوییم ؟ حضرت فرمود: خود دانى .

همدانى بر ابن سعد وارد شد و سلام نكرد، عمر سعد گفت : برادر همدانى چرا بر من سلام نكردى مگر مرا ‏مسلمان نمى دانى ، من خدا و رسولش را مى شناسم و به آن معتقدم .

همـدانى: اگر مسلمان بودى به قتل فرزند پیامبر اقدام نمى كردى ، گذشته از این آب فـرات را سگـها و خـوكها ‏مـى آشامـند اما حسین پسر فاطمه و برادران و خانواده اش از تـشنگـى مـى مـیرند و آب را از آنان دریغ مـى ‏كنى و خیال مى كنى خدا و پیامبر را مى شناسى ؟

عـمـر سعـد مـدتـى سر به زیر افكند آنگاه سربرداشت و گفت : برادر همدانى ابن زیاد حكومت رى را به من ‏سپرده و هر چه مى اندیشم نمى توانم از حكومت رى دست بكشم.

یزید همـدانى به خـدمـت امـام عـلیه السلام بازگـشت و عـرض كرد: یابن رسول الله عـمـر سعـد تـصمـیم ‏گـرفـتـه به خـاطر حكومـت رى تـو را به قتل برساند.4

 

حسین علیه السلام و چشمه آب 

چـون آب در خـیمـه گـاه ابى عـبدالله علیه السلام نایاب شد صداى زنان و كودكان از تـشنگـى بلند گشت ، ‏حسین علیه السلام كلنگى برگرفت و پشت خیمه هاى زنان آمد و نوزده قدم به طرف قبله بر شمرد سپس ‏شروع كرد به كندن زمین ، هنوز چیزى نكنده بود كه ناگـهان چـشمـه آب گـوارائى نمـودار شد حسین عـلیه ‏السلام و تـمـام یاران و اهل بیت آب نوشیدند و ظرفها را پر كردند آنگاه آب فروكش كرد و اثرى از آن باقى نماند.

خبرگزاران داستان چشمه را به ابن زیاد گزارش نمودند.

عبیدالله زیاد از این خبر بر آشفت و نامه اى به عمر سعد نوشت بدین مضمون :

به مـن رسیده است كه حسین چاه حفر مى كند و به آب مى رسد و خود و اصحابش آب مى نوشند همینكه ‏نامه اى به تو رسید تا آنجا كه مى توانى او را از كندن چاه بازدار و بر آنها منتهى درجه سخت بگیر و آنها را از ‏نوشیدن آب بازدار.

نامـه ابن زیاد كه به سردار كوفه رسید مراقبت ها را تشدید كرد و نگهبانان فرات را مضاعف گردانید كه مبادا یكى ‏از یاران حسین از فرات آب بیاشامد.5

 منبع: آنچه در كربلا گذشت، آیت الله محمد على عالمى


پی نوشت ها:‏

‏1- ابن زیاد مانند اربابانش معاویه و یزید پیوسته حقایق را وارونه جلوه مى داد در این نامه خواسته محاصره ‏عثمان و جلوگیرى از بردن آب به خانه او را هنگام كشتنش به امیر المومنین على علیه السلام و یارانش نسبت ‏دهد در حالیكه قضیه بر عكس است و تاریخ نشان مى دهد كه اولا امیر المومنین حسنین را بیارى عثمان ‏فرستاد در حالیكه معویه كه به درخواست عثمان به كمك او آمده بود با سپاهیان خود در خارج مدینه توقف نمود ‏و در انتظار پـایان كار بود ثـانیا امـام حسن بدستور پدر بزرگوارش آب بخانه عثمان برد و محاصره كنندگان به ‏احترامش مانع نشدند.

‏2- اعـیان الشیعـه ج 1/ص 599 - ابصار العین ص 8 - بحارج 44/ص 388 - كامل ج 4/ص 54 - ارشاد ص 228 - ‏طبرى ج 7/ص 312.

‏3- حیاة الحسین ج 3، ص 137. نفس المهموم ص 215.

‏4- كشف الغمه ج 2/ص 226 - نفس المهموم ص 217.

‏5- حیاة الحسین ج 3/ص 140 - بحارج 44/ص 387 - نفس المهموم 217.‏

اثرات و برکات دنيوي گريه و عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام)

محرم

1- حفظ رمز نهضت حسينى

از ارزنده‏ترين آثار و بركات مجالس عزادارى و گريه بر ابى عبدالله حسين (عليه السلام) حفظ رمز نهضت حسينى است .

به راستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطين و پادشاهان جور از برپايى مجالس عزاى اهل بيت (عليه السلام) به خصوص سالار شهيدان جلوگيرى مى شد؟ آيا نه اين است كه عزاى حسينى و امامان شيعه، سبب مى شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حكومتها آگاهى دهند و انگيزه قيام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع مردم برسد؟

آرى، اينگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههايى است كه به بهترين روش و زيباترين اسلوب مردم را به سوى دين خوانده و عواطف را آماده مى‏كند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگين غفلت بيدار مى‏سازد و نيز در اين مجالس است كه مردم ، ديانت را همراه با سياست، از مكتب حسين بن على (عليه السلام) مى‏آموزند.

گريه بر سيد الشهدا (عليه السلام) و تشكيل مجالس عزاى حسينى نه تنها اساس مكتب را حفظ مى‏كند، بلكه باعث مى‏گردد شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.

كدام اجتماعى است كه در عالم چنين اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدينسان اثر خود را در جامعه بشريت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسيعتر و پيروى و تبعيت از آن بيشتر گردد؟ از اين رو بايد گفت كه در حقيقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسين (عليه السلام) و در نتيجه حافظ اسلام و ضامن بقاى آن است .

تشكيل مجالس عزادارى حسين، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مى‏كند بلكه به علاوه سبب آن گرديد كه شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.

«موريس دوكبرى» مى‏نويسد: «اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مى‏دانستند و درك مى‏كردند كه عاشورا چه روزى است ، اين عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زيرا پيروان حسين به واسطه عزادارى حسين مى‏دانند كه پستى و زير دستى و استعمار را نبايد قبول كنند . زيرا شعار پيشرو و آقاى آنان تن به زير بار ظلم و ستم ندادن است.

قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسين نشان مى‏دهد كه چه نكات دقيق و حيات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسين گفته مى شود كه حسين (عليه السلام) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت؛ پس بياييد ،ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زير دستى استعمار گرايان خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم...» . 1

نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) هستم

2- ازدياد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت

سوزى كه از دل سوخته عاشقان سيدالشهدا (عليه السلام) به چشم سرايت كرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و اين عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدياد محبت دارد.

گريه بر حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) از مواردى است كه هيچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و اين گريه و بيقرارى ، علاوه بر ازدياد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بى‏زارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران اين خانواده از دشمنان ايشان مى‏گردد.

بارى، گريه با آگاهى و معرفت بر امام حسين (عليه السلام) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و اين تبرى از آثار برجسته گريه بر امام حسين (عليه السلام) است زيرا مردم به ويژه افرادى كه داراى شخصيت هستند از گريه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مى‏ورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گريه كردن مخصوصاً در برابر چشم ديگران نيستند، اين گريه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پايمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكيه زدن بر مسند حكومت آنان مى‏باشد.

اباعبدالله الحسين

3- آشنايى با حقيقت دين و نشر آن

يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام) اين است كه مردم در سايه مراسم عزادارى به حقيقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گسترده‏اى كه همراه با اين مراسم انجام مى‏گيرد، آگاهى توده مردم بيشتر شده و ارتباطشان با دين حنيف محكمتر و قويتر مى‏گردد . چه اينكه قرآن و عترت دو وزنه نفيسى هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند و اين آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به خصوص امام حسين (عليه السلام) به آحاد مردم داده خواهد شد.

 

4- شفا يافتن

يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) شفا گرفتن است . به طورى كه بارها ديده‏ايم و شنيده‏ايم كه بعضى از عزاداران و گريه كنندگان بر حسين (عليه السلام) شفا گرفته‏اند.

نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) هستم : و قضيه را چنين نقل مى‏فرمودند:

در يكى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجيبى مبتلا شدم كه بسيار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشكان فايده‏اى نكرد و درد چشم هر روز بيشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گرديد، تااينكه ايام محرم شد. در ايام محرم آية الله فقيد ، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در اين عزادارى شركت مى‏كردند . يكى از دسته‏هايى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هيئت گِلگيرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمين هستند، در حالى كه هر يك حوله سفيدى به كمر بسته‏اند، سر و سينه خود را گل آلود كرده و بطور بسيار رقت بار و مهيج و در عين حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند:

«هنگامى كه اين دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود اين هيئت هيجان عجيبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشك مى‏ريختم و در اين بين هم مقدارى گل از روى پاى يكى از همين افراد گلگير برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم كشيدم، و به بركت همين توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اينكه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بينايى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسين (عليه السلام) احتياج به عينك هم ندارم». با اينكه همه قواى جسمانى ايشان تحليل رفته بود با اين وجود تا آخرين ساعات زندگانى از بينايى كامل برخوردار بودند.

...........................................................................................................................

 پي نوشت :

1. بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284

منبع: آثار و بركات سيد الشهدا ، عليرضا رجالى تهرانى