ده اندرز از امام صادق

1- اگر خداوند عهده دار روزى تو است ،پس چرا غم روزى خود مى خورى ؟

2- اگر روزى هر كس معين است ،پس چرا اينقدر حرص مى زنى ؟

3- اگر حساب حق است ،براى چه اين همه مال مى اندوزى ؟

4- اگر پاداش خدا حق است ، چرا تااين اندازه بخل مى ورزى ؟

5- اگر كيفر از آتش دوزخ است ، چرا اين همه مرتكب گناه مى شوى ؟

6- اگر مرگ حق است ، چرا اينقدر شاد مان هستى ؟

7- اگر همه چيز در محضر خدا است ، براى چه مكر و حيله مى كنى ؟

8- اگر گذشتن بر پل صراط حق است ، پس به چه چيز مى بالى و چرا به خود مغرورگشته اى ؟

9-اگر همه چيز به قضا و قدر الهى است ، پس چرا اينقدر اندوهگين مى باشى ؟

10- اگر دنيا فانى است ، پس دلبستگى به آن براى چيست ؟

 

روزى جوانى به حضور امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد:
- سرمايه ندارم .
امام عليه السلام فرمود: درستكار باش ! خداوند روزى را مى رساند.
جوان بيرون آمد. در راه ، كيسه اى پيدا كرد. هفتصد دينار در آن بود. با خود گفت : بايد سفارش امام عليه السلام را عمل نمايم ، لذا من به همه اعلام مى كنم كه اگر هميانى گم كرده اند نزد من آيند.
با صداى بلند گفت :
هر كس كيسه اى گم كرده ، بيايد نشانه اش را بگويد و آن را ببرد.
فردى آمد و نشانه هاى كيسه را گفت ، كيسه اش را گرفت و هفتاد دينار به رضايت خود به آن جوان داد.
جوان برگشت به حضور حضرت ، قضيه را گفت .
حضرت فرمود:
- اين هفتاد دينار حلال بهتر است از آن هفتصد دينار حرام و آن را خدا به تو رساند. جوان با آن پول تجارت كرد و بسيار غنى شد.

بحار، ج 47، ص 117